دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

شبی که او تنها شد ....

و اما  .... از فروردین سال گذشته که شما را با سلام و صلوات راهی اتاق خودت نمودیم تا همین هفته پیش بنده آواره ای بیش نبودم ! جایزه و داستان و صحبت و ... هیچ کدام ذره ای اراده پولادینت را تغییر نمیداد و ما نمی دانستیم چه جوابی به این استدلال قوی بدهیم .... " من ترسو ام .... هر کس یه طوریه . یکی می ترسه یکی نمیترسه من وقتی بزرگ بشم تنها میخوابم الان یه ذره بزرگم .. .!!!!! " حتی چنان با بحران روبرو شده بودیم که کاملا قصد عقب نشینی و بازگشت به مواضع قبلی خود را داشتیم چون این اواخر حتی رضایت به خوابیدن در تختت را هم نمی دادی و حتما باید به فاصله میلیمتری از من می خوابیدی ... در چنین شرایطی بود که الطاف خداوند شامل حالما...
27 اسفند 1392

استقلال

آخیــــــــــــــــش .......!!!!! خدایش ببخشاید هر آنچه پشه در این کره خاکیست , که ما را از آوارگی و دربه دری رهانیدند !     هیچگاه به عقل ناقصمان هم خطور نمی کرد که این گره کور به دست موجود ناچیزی چون پشه باز شود    ولی از آنجا که خداوند متعال , ارحم الراحمین است گشایش را فراهم می آورد از طریقی که عقل بشر به آن قد نمیدهد  ....   از خوشحالی میخواهیم بال در آورده و در آسمان پرواز نماییم   دخترک ما بعد از 4 سال و 4 ماه و 14 روز , توی اتاق خودش تنها خوابیـــــــــــــــد ....      ماجرایش بماند برای بعد . فقط امیدوارم مستدام بماند   ...
21 اسفند 1392

وای ... مادرم ....

این ایام شدید دلم هوای مدینه را دارد ... هوای خانه کوچک مادر ... هر چه مصیبت است , اکنون زمان آن است ... هر چه غربت است , اکنون زمان آن است ... اکنون زمان کوچه و چادر خاکی است ... اکنون زمان آتش و دود و خون پهلوست ... صدای ضربه سیلی عدو را می شنوم ... صدای ناله یا ابتا , را می شنوم ... دلم گره خورده به درب سوخته ...   دو ماه و چند روز است مصیبت آغاز شده  دو ماه و چند روز است , مادرم بی پدر شده  خدا خودش رحم کند ....   این روزها تو هستی که مرا هوایی کردی دختر  تویی که مرا به یاد التماسهای زینب (س) می اندازی  هر روز صیح که موهای پریشان و گره خورده ات را شانه میزنم ,  ناخوداگاه  ...
16 اسفند 1392

سلام !

نمی دونم چرا چند وقتیه اصلا به هیچ کس سلام نمی کنی ! نه وقتی کسی میاد خونه مون نه وقتی جایی میریم حتی پشت تلفن ! قبلا خیلی خوشگل و خانمانه سلام میکردی و جواب همه رو می دادی ولی الان نه ...!! امروز نشسته بودیم دو تایی با هم حرف میزدیم آخه تو عاشق حرف زدنی   اینو خودت همیشه میگی !  خلاصه حرف زدیم و حرف زدیم تا رسیدیم به بحث سلام کردن  اول از سلام کردن گفتم برات .... _ می دونی چقدر سلام کردن خوبه ...؟ سلام کردن هفتاد تا ثواب داره  خدا به کسایی که سلام میکنن هفتاد تا ثواب میده فرشته ها براش هفتاد تا ثواب مینویسن مگه دوست نداشتی بری توی بهشت پرواز کنی ؟ گفتی : چرا دوست دارم بال بزنم ... _ پ...
11 اسفند 1392

تازه ها

الهی من قربون اون آی کیوت بشم که می شینی جلوی آیپد گوله گوله اشک میریزی که باز لایتِر از توی آیپد بیاد خونه مون تا باهاش بازی کنی ....!! البته میدونم منظورت چیه ...  می خوای به یه زبون دیگه بگی برام باز لایتِر گنده بگیر ! خداییشم اینقدر توی آیپد واقعی به نظر میاد که آدم دلش میخواد بغلش کنه ...   از دست باباجون (بابای من ) فرار میکردی . کلی ذوق زده و هیجانی بودی گفتی : اگه نتونستی منو بگیری ...   برای روز مادر این نقاشی رو برای مامانجون کشیدی بالاشم با نارنجی نوشتی " برای ... خانم " آخه مامانجون رو دو سه ماهی میشه به اسم صدا میزنی ...  منم کلی کیف میک...
16 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد